در نظربازی ما بیخبران حیرانند / من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
بنياد طوبى و انتشار دو هزارمين شماره " سرخاب" تجليل از روز بزرگداشت استاد شهريار و باقى قضايا....
صورت قضيه بسيار عادى بود، جناب باغشمال پيامى گذاشته بودند، كه بمناسبت انتشار دوهزارمين شماره " سرخاب" جلسه اى در بنياد طوبى برگزار مى شود، و ازمن دعوت كرده بودند، روزهاى پرتراكم در تبريزمان بود، هفته نكوداشت از سوئى، ايام بزرگداشت استاد شهريار، مهمانان از مركز آقايان يونسى و جنتى كه سابقه دوستى چند دهه اى داريم، و بالاخره اينكه با پسرانم و نوه هايم به تبريز آمده بوديم، خودم هم فكر نمى كردم، اما چون علاقه داشتم بالاخره جورشد و رفتيم بنياد طوبى، به اتفاق پسر بزرگم جناب دكتر مهدى يار... اولين بار به دعوت آقاى فرشاد باغشمال ، و نوه عمه مرحومه ام ليلا خانم Leila Hoseinnia براى مصاحبه با هفته نامه "آذرپيام" بود، بار دوم براى ديدارى با دوست گرام آقاى سيد ناظمى Seyed Ghasem Nazemi و ... واين بار وقتى وارد شدم جمعى از شاعران و اهالى فرهنگ و مطبوعات تبريز، آقا سيد عزيز ناظمى و آقاى نعلبندى Mehdi Nalbandi بر اريكه، فرم تخت و حياط ياد خانه آيه الله مدنى در شكلّى تبريز در ذهنم تداعى شد، در ميان مجموعه خاطرات چند خاطره از آن حياط از آن نورانى مرد سترگ از مقابل چشمانم رژه رفتند، شايد روزى نوشتم، سر اعلميت امام با آن فقيه بزرگ دعوائى كرد كه هيچوقت آقاى مدنى را آنقدر عصبانى نديده بودم، درختى تنومند، در پهندشت فقاهت، بگذريم آقاى سيدناظمى و بقول هم محله اى قديمم آقاى بدرى فرمانده شروع به سخن كرد و درباره اثرگذارى نيروهاى استان در سطح ملى سخن گفت.او كه خود در زمان مسئوليتش در سازمان فرهنگى هنرى شهردارى تهران در حمايت از نيروهاى استانى سنگ تمام گذاشته است ، بزرگوارانه برخى كارهايى كه من در دوران تصدى انتشارات سروش ، نمايندگى مردم تبريز در مجلس ، سفارت جمهورى اسلامى ايران در تاجيكستان و ... براى حمايت از نيروهاى شهر و استانم انجام داده بودم سخن گفت.ادامه سخنان ايشان را آقا مهدى نعلبندى پى گرفت. از مرحوم صيامى ، استاد نظمى ، استاد فرزبد، هفته فرهنگى تبريز درتاجيكستان و در راس همه آنها از روز ملى بزرگداشت شعر و ادب فارسى و بزرگداشت استاد شهريار سخن گفته شد و من در وادى حيرت و شرم غوطه ور بودم و قدرى متعجب . تعجب از اين باب كه حافظه تاريخى در مردم ما اگر دير ثمر مى دهد اما آن روز در حياط كوچك ولى باصفاى بنياد طوبى از كارهاىى سخن گفته شد كه من در دوران خدمت با آنكه انجام داده بودم ولى فراموشم شده بود. قدرى هم من تصديع دادم . در اواخر سخنانم هم جناب جعفرى كه از اعضاى خدوم شوراى شهر است به جمع پيوستند و شنونده قدرى از درد دلهاى من بودند . امشب به خاطر نوشته و عكسهايى كه برخى دوستان گذاشته بودند ، ياد آنروز دوباره در ذهنم جان گرفت و خدا را شاكرم كه اين امكان به وجود آمد از همه حاضران آن جمع كه شنونده گفته هاى من بودند و من نتوانستم آن روز از آنها تشكركنم به ويژه جناب باغشمال و دوستانى كه سخن گفته و من را مرهون الطافشان كردند.